لعنت به زمونه ای که مرد بودن درد داره و نامرد بودن کیف ... لعنت به زمونه ای که خوبی کردن تاوان داره و بدی کردن احترام ... لعنت به زمونه ای که پاک بودن تنهایی میاره اما خیانت کردن کلاس ... لعنت به زمونه ای که حرف،حرف میاره،پول،پول میاره،اما محبت،خیانت میاره ... لعنت به زمونه ای که تا وقتی براشون صرف داشته باشی تودلشون جاداری ی-----------------------------------ا چـه چـیـز در ایـن جـهـانــــــــ ...! غـریـبانـه تـر از زنـــی اسـتــــ ...! کـه تــنــهــایــی اش را بــغــل مــی کــنـد ...! و مــی پــوســد ...! امــا حــاضــر نــیــســت دیــگــر ...! کــســی را دوســت داشــتــه بــاشــد!
اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم،
حالا که سهم من نشدی کم بیاورم...
دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم،
تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم...
میخواستم که چشم تو را شاعری کنم،
امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم...
دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل،
می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم...
یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....
میخواستم برای تــــو مریـــــم بیاورم؟
حتی قرار بود که من ابر باشم و،
باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم...
کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من،
اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم...
......
اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم،
باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم...
حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم،
عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم...
خود را عوض کنم و برایت به هر طریق،
از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم...
بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت،
یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟
**فریبا عباسی**